در این پست از سایت شعر های کودکانه برای روز معلم,شعر های مناسبتی برای روز معلم را قرار دادیم .با توجه به این که به روز معلم نزدیک میشویم ما در این پست برای شما عزیزان تعدادی شعر های پر احساس و کودکانه برای تبریک روز معلم ،دبیر ، استادان ، معاون ، مدیر توسط نوجوانان و جوانان آماده کرده ایم. اگر شما هم میخواهید این روز فرخنده را به معلمان خود تبریک بگویید در ادامه با ما همراه باشید. سایت استار بورس …
در ادامه از سایت استار بورس همراه ما باشید با شعر کودکانه و پر احساس برای تبریک به معلم . .
شعر های کودکانه برای روز معلم
معلم ام چه خوب و مهربونه وقتی می خنده مثل گل می مونه
وقتی میاد توی کلاس می شینه فکر می کنم فقط منو می بینه
قصه می گه برای ما می خونه صدای گرمش تو گوشم می مونه
مهر و محبتش تموم نمیشه ما بچه ها دوستش داریم همیشه
?
خانم مربی من با من چه مهربونه نگاه مهربونش مثل مامان می مونه
چقدر دو سش دارم من دلم می خواد بدونه هر روز تو کودکستان کنار من بمونه
مثل یه باغه هر کودکستان روییده در آن گلهای خندان
مینا و مریم ، نسرین و سوسن زنبق و نرگس ، لاله و لادن
یه خار اخمو تو باغ ما نیست چون باغبونش خانم مربی است
?
شعر روز معلم برای بچه های پیش دبستانی
آموزگارم، تو باغبانی
می پرورانی بذر وجودم ، با مهربانی
با درسهایت دیو جهالت از من گریزد
اندرزهایت ، بهر وجودم ، شد پاسبانی
من غرقه بودم در بحر غفلت
دستم گرفتی ای ناجی من
من همچو قایق ، تو بادبانی
بر خوان دانش من میهمانم
تو ای معلم، خود میزبانی
کار تو باشد، ارشاد انسان
همکار خوب پیغمبرانی
?
هفت ساله که شدم رفتم مدرسه
معلم یادم داد یک و دو سه
درس اولم آب و بابا بود
درس آخرم شکر خدا بود
معلم آرام مرا می بوسید
با خنده گرم چون گل خورشید
نور امیدی معلم من
بر من تابیدی معلم من
?
تو دفتر نقاشی عکس یه گل کشیدم
گلی از اون قشنگ تر دور و برم ندیدم
روی گل قشنگم اسم تو را گذاشتم
اسمی از اون قشنگ تر واسش سراغ نداشتم
اسم تو را معلم تو را که مهربانی
در باغ علم و ایمان همیشه باغبانیحرف هایت را شنیدم در کلاس مهربانی
گفتی از آهنگ شادی از خرد از زندگانی
ای معلم ای مدرس ای ژیامت جاودانی
گاه سبزی گاه آبی مثل جنگل مثل دریا
دست خطت خوب و زیبا در میان دفتر ما
شانزده ، نوزده ، بیست ، امضا
یادگاری در دل ما
?
معلم ای فروغ جاودانی معلم مهر پاک آسمانی
معلم ای چراغ راه دانش معلم آیه های مهربانی
مرا ازجهل ونادانی رها کن مرا با علم و ایمان و خداکن
بیا ای گل تو از گهواره تاگور مرا باعلم و دانش آشنا کن
دلی شفاف چون آیینه داری محبت و صفا در سینه داری
اگر داری گهی اخمی به چهره ولی بی شک دلی بی کینه داری
معلم ای بهار آفرینش تو هستی افتخار آفرینش
تو هستی گوهر نایاب دریا عجب دارم ز کار آفرینش
تو می خواندی الفبای رشادت تو گفتی راه ایمان و سعادت
به مردانی که رفتند عاشقانه تو دادی درس ایثار و شهادت
?
حروف درس الفبا ی ما معلم بود تمام صحبت ما یک صدا معلم بود
به روی تخته ی چوبی همیشه بی پایان شروع نام خدابود، تا معلم بود
نگاه روشن دنیای کودکی هایم به خشم و بوسه ی مادر و یامعلم بود
خدا به وسعت ایمان به شکل هر واژه و جمله جمله ی ایثار ،با معلم بود
قسم به نام پیام آوران آگاهی تمام درد بشر را دوا معلم بود
شکوه صبر وصلابت چو کوه می بارید سه تیغ مهر و سنگ بلا معلم بود
به دشتهای پر ازغنچه های پراحساس گلی شکفته به نام وفا ،معلم بود
به هیچ زندگی و پوچ مرگ ،معنا داد تمام بود و نبود شما معلم بود
به وقت گوش نهادن نشسته شاگردیم در اوج خستگیش هم به پا معلم بود
هنوز پرسش بی پاسخی که می خواند معلم عشق خدا یا خدا معلم بود؟
?
سلام ای خاطرات کودکی ها صدای داس و آب ونان وبابا
تورا تا بی نهایت دوست دارم تو ای زیباترین میراث دنیا
تو یادم داده ای پروانه باشم برای بچه ها چون سایه باشم
مراتا قله های عشق بردی تو گفتی باخداهمسایه باشم
تو ای باروح وجان من صمیمی تو ای آموزگارم ، بهترینی
کنددرچهره ات گل آشیانه کلید مشکلات سرزمینی
شکوه دستهایت آسمانی کلید مخزن گنج الهی
پیمبرگفته من آموزگارم علی شدبنده ی روح معانی
دوباره دوره کردی کودکی را دوباره بخش کردی عاشقی را
دوباره قلب من تابی کران رفت دوباره صرف کردی سادگی را
توای آموزگارم زنده باشی همیشه خرم وپاینده باشی
گرفتم جان تازه از وجودت الهی هرکجایی زنده باشی
به نامت نامه راکردم چو آغاز شدم مانند گل ازغنچه ای باز
چه دلتنگت که بودم من شب وروز شدم مثل کبوتر شوق پرواز
سرود وشعر را یادم تودادی غم واندوه بربادم تودادی
زمستان گرچه سرمابودسوزان حرارت بردل وجانم تو دادی
تو گفتی باعدو باشیم درجنگ به ما گفتی که دنیا هست نیرنگ
اگرهمت کنی پیروز هستی مثال داستان چشمه وسنگ
خدایا این من واین نسل فردا شدم آموزگار قاصدک ها
هرآنچه گفت او من یاد دارم کنارم باش جان بخشم به گلها
شاعر :عباسعلی جاویدان
?
آنکه نقاش است و نقشی ساخته با قلـــــــم طرح نویی انداخته
در مسیر واژه های دوستی سطر سطــری زآشنایی داشته
آنکه چون اسطوره های پارسی عین ولامی را به میم افراشته
هم ردیف انبیاء و عارفـان پوششی بر جـهل جاهل بافته
آنکه آهنگ و کلامی دل ربــا از یرای درس خـود آراسته
چشمه های معرفت جوشـد ز او دانشی از حد فزون انبـاشته
لحظه هایش پر شده از خـاطرات خاطراتی که زدل جان باخته
هرچه از عطرش ببویم کم بود او گلستان ها ز گل ها کاشته
آنکه معمار است و الگوی همه لاله ای بر قلب خود بگذاشته
با سلاح علم در راه مــراد چون جلوداران به کفران تاخته
آن معلم آن مربی آن که او از فنونش عالمی پرداختـه
او عزیز است و مقامش پاس دار چونکه یزدان نام او بنگاشته
عارف آن باشدکه چون قطعه زمین هرکسی او را لگد انداخته
یعنی از زهد و کلام و علم او ذره ای از دانشش برداشت