در این پست از سایت استار بورس متن در مورد عاشورا و امام حسین,متن دلنوشته برای امام حسین کوتاه را قرار دادیم . به مناسبت فرا رسیدن روز عاشورا و شهادت امام حسین (ع) مجموعه ای از متن و جملات و پیام های ادبی درمورد روز عاشورا و شهادت امام حسین را در این مطلب گردآوری کردیم . متن های و دلنوشته های ادبی و کوتاه درباره روز عاشورا و شهادت امام حسین به صورت کوتاه و بلند در سایت استار بورس …

متن و دلنوشته های کوتاه و غمگین برای امام حسین

با مجموعه ای زیبا از دلنوشته برای امام حسین (ع)، دلنوشته غمگین برای امام حسین (ع)، متن ادبی و جملات زیبا برای امام حسین، دلنوشته کربلا و … همراه ما باشید.

دلنوشته برای امام حسین

غریبی سید و سالار شهیدان گوش عالم را کر کرده است. آیا کسی هست در این عالم که فریاد هَلْ مِنْ ناصِرٍ یَنْصُرُنی را نشیده باشد؟

به راستی که دلنوشته برای امام حسین (ع) تنها می‌تواند مسکنی کوچک بر زخم دل عاشقان باشد.

زخمی که تا عمق جانشان فرو رفته است. با مجموعه‌ای زیبا از دلنوشته برای امام حسین (ع) همراه باشید

متن دلنوشته برای امام حسین (ع)

من به عشق تو

و به شوق تو

و به هوای بال زدن در بیکران محبت تو

به این دنیا آمده ام

آمده ام بلبلی باشم

فرسنگ ها دور از گل

ولی عاشقش…

و پرستویی که به شوق رسیدن به تو

هر سال

مسیر سخت کوچ را طی می کند…

تو بودی که

با همان دستی که انگشتی نداشت

راه خدا را به من نشان دادی

← دلنوشته برای امام حسین →

می دانی! …

همان جا که در آخرین بند زندگیت فرمودی:

بسم الله و بالله…

من از این دورها

از پشت فرسنگ ها فاصله

قلب سرخم را به سوی تو

به پرواز در می آورم

می آیم تا کنج شش گوشه ات

آنجا که تا آسمان و ملکوت

یک چشم بر هم زدن راه است …

می آیم تا در آغوش ضریحت عشق را پیدا کنم …

امام حسین (ع) امام پاکی‌هاست. مگر می‌شود جملات زیبا درباره امام حسین شنید و اشک از چشم جاری نشود. عزای محرم تا ابد بر دل تاریخ خواهد بود

باز دلم رفته کنج شش گوشه زانو بغل گرفته و روضه ی عطش را زار می زند …

انگار همه روضه ی تو را می خوانند حسین ..

حوالی ظهر بود . می خواستم لب باز کنم و بگویم که چقدر تشنه ام ، آنقدر که زبان در کامم…اما به جای کلمات اشک بود که از گوشه ی چشمم سرازیر شد …

کسی برایمان از سپید شدن ناگهانی موهایش گفت که چطور چند لحظه اضطراب برای همیشه رنگ سپید را مهمان گوشه ای از گیسوانش کرده …

و آب که تند و زلال گوشه ای جاری بود و لبهای عطش ناکی که بوی خنکای آب تشنه ترش می کرد …

واین روزه داری چقدر ما را به تو نزدیک کرده است …

می بینی ؟!

انگار همه روضه ی تو را می خوانند حسین …

← دلنوشته برای امام حسین →

این کاروان نیست که پیش می رود؛ حادثه است. این بیابان های داغ است که گام های کاروان را به دوش می کشد. این ظهر دم کرده بیابان های تفتیده اتفاق است که بر تن دقایق، عرق کرده است. کاروان، آرام آرام رهسپار می شود با صدای زنگ شتران و شیهه اسبان. کربلا، نفس نفس می زند و فرات، تشنه تر از همیشه، در خویش می جوشد و سر بر جداره ها می کوبد…

از پا افتاده‏ام؛ از بس که کنار هر جنازه صدچاک زانو زدم و نشانی از تو ندیدم.

بعد از آن همه آوارگی و اسارت و در به دری، برایم رمقی نمانده که میان سر و تن از هم جدایت، سعی میان صفا و مروه کنم.

خودت را به من نشان بده، ای بی‏نشانه‏ترین!

روا مدار که زینب علیهاالسلام با این پای پر آبله و قامت خمیده، در میان کشته‏های نینوا بچرخد و زمین بخورد و تو را نیابد…..

بی حسین بن علی احساس پیری می کنم…

نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم…

گفت سائل از چه رو محکم به سینه می زنی ؟

گفتم از آیینه ی دل گردگیری می کنم ….

می دونم ارباب الان که دارم مینویسم گناهام از همه عالم بیشتره …

اما چه کنم هر کار هم که کرده باشم بازم نوکره خودتم…

دوست دارم ارباب جونم…

السلام علیک یا اباالفضل العباس…

امشب دلم هواییت شده یا اباالفضل…

امشب نمی تونم احساساتمو کنترل کنم…

امشب دارم از عشقت دیوونه می شم…

یاد اون موقعی افتادم که تو خیمه گاه نشسته بودم تو خیمه ی تو آقاجونم…

امشب فقط ذکرم شده این شعر که :

دلم میخواست با مولا نشینم

لب تشنه لب دریا نشینم

دلم خواهد بیایم کربلا تا

کنار خیمه ی سقا نشینم…

سلام

چند دقیقه پیش داشتم از طریق اینترنت زیارت می کردم اربابمو…

دلم شکسته…

دارم اشک میریزم و مینویسم . می بینی ارباب…

مگه ما دل نداریم ؟؟؟

مگه نگفتی هر کی کربلا بیاد دلشو آروم میکنی؟؟…

پس چرا دل ما رو ویرون کردی؟

دوست دارم به خدا اندازه تموم عالم.نه دوس داشتن تو که حد و اندازه ناره اشتباه کردم.

امشب که همه دارن یه جوری خودشون رو مشغول دنیا میکنن منم جایی رو نداشتم جز در خونه تو

ارباب جونم…

پس کی منو دوباره میطلبی؟من که دارم دیونه میشم آقاجونم…

یادش بخیر…

 

ح س ی ن . . .

ترم جديد در راه است

نام درس : عشق

نام استاد : “حسين ع “

من كه مبصر ٍ چهار ساله كلاس ..

روفوزه هر ساله ام

اما

تو شاگرد خوبی باش رفيق …

می گویم از کربلا که آمدم، تا مدتها ..توی اتوبوس، بازار، مهمانی .. یکهو به خودم می آمدم و میدیدم دارم سینه میزنم !

می گوید: تا مدتها توی مترو، خیابان، سر کلاس .. گریه می کرده ام .. بعد می زند زیر آواز :

مقصد بود کرب و بلا جمله در راهیم

گهواره جنبان علی اصغر شاهیم

باعشقش تا خدا میریم

در میان بلا میریم

پای پیاده تا کربلا میریم

منب

شاه را کرد تجسم  دئ

 

 

او همان است که پامنبری و سینه زن است

او همان است که در هروله ها گفت :حرم

 

دل به دریا زده و بار سفر را بسته با تعجب پدرش گفت کجا گفت: حرم ….

و عین