تجاوز سخت ترین اقدام برای یک دختر و زن می باشد، بسیاری از خانم ها این موضوع را پنهان می‌کنند چون از آبروی خود می ترسند.
سخت ترین و تلخ ترین اتفاق برای هر دختری تجاوز می باشد که متاسفانه روزانه خیلی از این موارد رخ می‌دهد و آمار کمی از دختران و بانوان آن را به پلیس گزارش می دهند.

مرجان یک دختر ۲۳ ساله ای است که از ترس پدر پیر خود مورد آزار و اذیت مرد همخانه قرار می گیرد و دست به چاقو می شود و گوش مرد متجاوز را می برد و بعد به دلیل شوک عصبی که به او دست می دهد اقدام به خودکشی می‌کند.

ماجرایتجاوز به دختر جوان

ماجرایتجاوز به دختر جوان

مرجان، از خودکشی جان سالم به در می برد و درباره زندگی اش می گوید:

از رفتارهای پدر خود، به این پیرمرد شیطان صفت پناه برده و در دام کثیف این مرد افتاده است.

این دختر ۲۳ ساله وقتی در دام کثیف این مرد حیوان صفت قرار می گیرد، دست به چاقو می برد و گوش مرد را با چاقو می برد، بعد از این کار شوک عصبی به او دست می دهد که بلافاصله اقدام به خودکشی می کند، که با تلاش های تیم پزشکی جان سالم به در می برد .

رفتارهای پدرم خانواده را آزار می داد خواهرانم به خاطر رفتارهای پدرم در سن ۱۶ سالگی با هر کسی که از راه رسید ازدواج کردند مادرم نیز از دست پدرم در امان نبود و دائما او را مورد ضرب و جرح قرار می داد و هیچ موقع به مادرم خرجی نمی داد و همیشه خودش با بدبختی و کار کردن در خانه های مردم ما را تامین می کرد.
هفته ها و ماه ها پدرم بیرون می رفت و اصلا برایش مهم نبود این ۵ بچه چطور شکم شان سیر می شود و وقتی هم که می آمد رفتارهایش را نمی توانستیم تحمل کنیم. در کودکی مادرم زمانی که برای قهر به منزل پدرش می رود و من که ۴ ماهه بودم را تنها می گذارد به خاطر اینکه کسی نبود به من رسیدگی کند دچار بیماری کلیه می شوم و از لحاظ مثانه دچار مشکل شدید شدم و پزشکان گفته بودند تا درمان نشوی نمی توانی ازدواج کنی و من هم هر خواستگاری برایم آمد رد کردم تا درمان شوم
خودم سرکار رفتم و چون پدرم خرجی نمی داد کمک مادرم نیز بودم پدرم از من پول می خواست و چون به وی پول نمی دادم با من بدرفتاری می کرد از سرکار که بر می گشتم دائما با من جرو بحث می کرد تا اینکه یک روز که با سردرد شدید به خانه آمدم پدر شروع به درست کردن وسایل منزل می کرد و به آرامی به او گفتم می شود آرام تر کار کنی شروع به ضرب و شتم شدید من کرد و همه موهای سرم را کند و گفت باید شوهر کنی و از این خانه برو و من هم چند شب بیرون از خانه در ماشینم خوابیدم.
مرد ۵۷ ساله ای که در یکی ازکوچه های محله امان زندگی می‌کرد وقتی مرا با آن شرایط در کوچه دید از ماجرای من مطلع شد ومن غصه های خانمانسوزم را برایش گفتم ! او هم گفت من مثل پدرت هستم کمکت می کنم .

به کمک او خانه اجاره ای گرفتم کمی وسایل تهیه کردم و مادرم بی خبر از پدرم کمی وسایل برایم گذاشت ازآن روزی که پدرم مرا کتک زد دیگر نمی توانستم سر کار بروم کمرم به شدت آسیب دیده بود و از طرفی کوچکی مثانه باعث شده بود نتوانم بیرون از منزل باشم دائما نیاز به سرویس بهداشتی داشتم و به خاطر همین زمانی که این مرد کمکم کرد چون چاره ای نداشتم قبول کردم مدت ۲ سال به خانه ام بیاید و نیازهای روزانه ام را تهیه کند.

مردی که تصورم این بود جای خالی پدرم را پر کرده است این اواخر دیگر در خانه ام می خوابید و چون همسرش فوت کرده بود و من نیز به خاطر اینکه دینم را به وی ادا کنم برای او هم غذا می پختم ولی همیشه جلوی او با حجاب بودم ودر اتاقم را قفل می کردم تا اینکه یک روز ناگهان به من حمله ور شد و مرا مورد تجاوز قرار داد و من از اینکه او را مثل پدر میدیدم و برایم ناباورانه بود.

دچار شوک شدید عصبی شدم و با چاقویی که در دستم بود گوش او را بریدم و به کلانتری آمدم که توسط ماموران دستگیر شدم.

در تحقیقات مشخص شد چه بلایی سرم آمده است خیلی زود این پیرمرد آزارگر که هنوز باور نداشتم بعد از ۲ سال مهربانی ناگهان شیطانی بودنش را فاش کرده است بازداشت شد.

من آزاد شده بودم اما پیرمرد روانه زندان شد و من به خانه تنهایی ام برگشتم.
زمانی که دیدم با این اتفاقی که برایم افتاده است و دیگر خرجی ام را از کجا بیاورم و کرایه خانه ام را چه کسی بدهد با خودم گفتم خودکشی بهترین راه است بخاطر همین چندین بسته قرص گرفتم و خوردم تصورم این بود دیگر زندگی ام تمام شده است راضی بودم اما انگار عمرم به این دنیا بود .وقتی در بیمارستان چشم باز کردم فهمیدم در آستانه مرگ بودم که مادرم متوجه خودکشی من شده است و خیلی سریع من را بی بیمارستان رسانده و در آنجا نجاتم داده اند ولی ای کاش مرده بودم و همه زجرهایم تمام می شد .